(دانشجویان اتاق عمل 92)surgical technology

به وبلاگ دانشجویان کارشناسی پیوسته اتاق عمل 92خوش آمدید.

(دانشجویان اتاق عمل 92)surgical technology

به وبلاگ دانشجویان کارشناسی پیوسته اتاق عمل 92خوش آمدید.

(دانشجویان اتاق عمل 92)surgical technology

دانشگاه علوم پزشکی روزانه قم

نویسندگان
پیوندهای روزانه

مادر فداکار

وقتی پسر مادر خود را در مدرسه دید خیلی متعجب و ناراحت شد. به او گفت مادر برای چه به مدرسه آمدی؟ مادر گفت پسرم تو غذایت را فراموش کردی و من نتوانستم تحمل کنم و غذایت را برایت آوردم. پسر گفت ای کاش نمی آمدی من نمیخواهم دیگر به مدرسه بیایی. همیشه از دیدن قیافه مادر خود با یک چشم در پیش دوستانش شرمنده میشد و اصلا ناراحتی مادر برای او اهمیت نداشت. چند سال بعد پسر کنکور داد و مدتی بعد با رتبه خوبی در یکی از شهر های دیگر قبول شد و همان جا مشغول به کار شد، ازدواج کرد و بچه دار شد. خبر به گوش مادرش رسید. وقتی مادر فهمید که فرزندش ازدواج کرده و بچه دارد از او خواست تا عروس و نوه اش را بیاورد تا بتواند آنها را ببیند ولی پسر قبول نکرد. او میترسید زن و فرزندش همانند دوستان و همکلاسی هایش از مادرش بترسند. چند سال بعد مادر فوت کرد. وقتی خبر به پسر رسید خود را به شهر مادرش رساند اما وقتی رسید مادرش را دفن کرده بودند. فقط یک نامه از مادرش به دست او دادند. مضمون نامه اینچنین بود : پسرم وقتی 6 سالت بود در یک تصادف رانندگی یک چشمت را از دست دادی در آن زمان من 26 سال داشتم و در اوج زیبایی بودم. به عنوان یک مادر نمیتوانستم بپذیرم که فرزندم یک عمر با یک چشم زندگی کند. بنابراین یک چشم خودم را به تو هدیه دادم. مراقب چشم مادرت باش! اشک در چشمان پسر جاری شد اما افسوس که خیلی دیر شده بود.

به سلامتی همه مادران

لطفا نظر یادتون نره!

  • علی داعی

نظرات  (۱)

 ....قشنگ بودمرسی

پاسخ:
خواهش میکنم ممنون از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی